تا، از (مقایسه)
ثبت نام کردن، نامنویسی کردن
خرج کردن
خارجی، بیگانه (مرد)
خارجی، بیگانه (زن)
حساب بانکی پایه
سپاسگذار
به همین دلیل
اداره احراز محل سکونت
آسوده خاطر
باز کردن (حساب بانکی؛ کافه، ...)
شهروند اتحادیه اروپا (مرد)
شهروند اتحادیه اروپا (زن)
خوشحال شدن
خسیس
گفتوگو
حساب جاری
حساب بانکی
از لحاظ مالی توانِ خرید چیزی / انجام کاری را داشتن
گواهی محل سکونت
عصبانی (از دستِ کسی)
مطمئناً
پسانداز کردن
حساب پسانداز
برق
فهرست کارهایی که باید انجام شوند
واقعاً؟
عصبانی، خشمگین
چیزی را کنار گذاشتن، پسانداز کردن