حس، احساس
سوختن
فرد آشنا (مرد / زن)
آماده کمک به کسی بودن، کسی را در موقعیتی دشوار همراهی کردن
یه یک نفر چسبیدن، چیزی را محکم نگهداشتن
بدون نگرانی، بیغم
چیزی را از دور خارج کردن، چیزی را دفع کردن
به خاطر کسی یا چیزی نگران بودن
مصرف کردن
از لحاظ درونی
منصفانه، عادلانه
بهدرد چیزی خوردن، برای یک چیز خاص قابل استفاده بودن
چیز بهدردنخور
به جایی دیگر، به مکانی دیگر
قدرت، توان
برای یک شخص یا چیزی مناسب بودن
شخصی یا چیزی را به حال خود گذاشتن
عاشق شدن
پیامدها و جنبههای منفی احتمالی عملی را پذیرفتن
قاپ زدن چیزی یا قلب یک شخص
قلب کسی را شکستن
بیفایده بودن، برای انجام کار مشخصی بیفایده است
بهخاک افتادن، به شدت مأیوس بودن
وظیفه خود را انجام دادن، هدف مورد نظر را محقق کردن
غم عشق، غم دوری از معشوق
با دقت، با احتیاط
ناچار بودن