کسی را بیرون انداختن، اخراج کردن
صرفیدن، سودآور بودن
چیزی را بازسازی یا مرمت کردن
قهقهه
چغلی کردن، لو دادن
همسایگی، مجموع همسایگان
چیزی برای عرضه داشتن
توانانی تهیه یا خرید چیزی را داشتن
تخلیه کردن
در پرداخت اجاره عقب بودن
در جای مشخصی (ایستاده) بودن
سرمایه گذاری
دادستان (مرد)
دادستان (زن)
راحت، شُل، سست
چیزی اضافه آوردن
به دیدار کسی رفتن، سرزدن
افتتاح کردن
چهارچوبِ در
رشد کردن
چیزی را به همان حالت خودش گذاشتن
دلال معاملات ملکی (مرد)
دلال معاملات ملکی (زن)
مستاجر قبلی (مرد)
مستاجر قبلی (زن)
از خانهای اسبابکشی کردن، تخلیه کردن
دنج، آسایشبخش
اجاره سرد
ودیعه، سپرده اجاره
اسبابکشی به خانه جدید
بالابردن اجاره یا قیمت خرید مسکن در محلهای برای راندن افراد کمدرآمد
قابل پرداخت
حاشیه شهر
خانه یا آپارتمان اشتراکی
رشدکردن، توسعه یافتن
محیط فرهنگی
بخش مسکونی یک خانه