تا، از (مقایسه)
آشنا
نظر داشتن، دانستن (به نظرم این خوب نیست.)
از سرما یخ زدن
بهار
همانقدر، هماناندازه
سبز
داغ
پائیز
سرد
سرما
چیزی / کسی را به همراهِ خود بردن
نمناک، تر
بارانی
بد، بدجور
قشنگ، زیبا
سخت، دشوار
اسکیسواری کردن
تابستان
آفتابی
پرهیجان، هیجانانگیز
خشک
چیزی را گم کردن؛ چیزی را از دست دادن
گرم
مثلِ، مانندِ
بادی
زمستان